مردم الزاما در رابطه دائمی با قدرت عمومی یعنی دولت هستند این رابطه به دو شکل می تواند تحقق یابد: الف: رابطه سازمان نایافته مردم با قدرت عمومی (دولت) . ب: رابطه سازمان یافته مردم با قدرت عمومی (دولت). در حالت اول که قدرت عمومی بطور مستقیم با افراد در تماس است؛این دولت است که اقتدار کامل خود را بر آنان تحمیل می کند، چون که فرد تنها و منزوی ناشی از انقلاب صنعتی نمی تواند چندان قدرتی در مقابل دولت داشته و آن را وادار به رفع نیازها و برآورده نمودن انتظارات خود نماید و نقش چندانی در اداره عمومی داشته باشد. دولتی که با همسان نمودن همه افراد، جامعه را فاقد هر گونه تنوع و کثرت نموده و النهایه آن را هر گونه حرکتی به پیش باز می دارد. حتی اگر چنین جامعه ای با طغیان و شورشی موفق به تغییر قدرت در سطح قدرتمندان شود باز در مسیر تحول خود مجددا استحاله شده و به حالت نخست باز می گردد، و به نظر می رسد که این سرنوشت محتوم چنین جوامعی باشد