1
استاد بازنشسته ی دانشکده ی حقوق دانشگاه شهید بهشتی.
2
دانش آموخته ی دکتری حقوق عمومی .
چکیده
تئوری سیاسی غرب را سنت بر پیشفرض جوامعی با مرزهای معین و مشخص از دیگر جوامع بوده است. به علاوه، بیشتر بر آن بودهاند که امور داخلی، جایگاه هنجاری ویژهای دارند؛ زیرا اصول و آرمانهای هنجاری بنیادین- مانند آزادی و عدالت- را احتمال تحقق در حوزهی داخلی بسیار بیشتر از حوزهی روابط بین دولتها است؛ و تئوریهای غالب روابط بینالملل، بیقانونی در عرصهی روابط بینملل را قائلند. جهانی شدن، همهی این پیش فرضهای سنتی را به چالش میکشد. گسترش جهانی شدن، باعث فشار برای وضع مقررات بینالمللی بیشتر در حوزههای بیشتری از زندگی بینالمللی میشود؛ و تراکم بیشتر هنجارهای بینالمللی در تعداد بیشتری از رژیمهای بینالمللی با کارکردهای متمایز، خطرات ناشی از چندپارگی حقوق بینالملل را تشدید میکند. راهکارهایی برای مشروطیت در عرصهی فراملی اندیشیده شده که همگی ریشه در اندیشههای لیبرال دموکراسی دارند که از ایدئولوژی لیبرالیسم سیاسی مشتق شده است. اکنون احساس همگانی این است که نیازی به پرسش از مبانی این ایدئولوژی نیست. اما این پرسش پیش میآید که آیا لیبرال دموکراسی منتهای آمال آدمیان است و باید نسخهی آن را برای همه جهانیان تجویز نمود؟ آیا نباید از مبانی آن پرسش کرد و بازاندیشی نمود