این جستار به تحلیل مفهوم تفسیر حقوقی میپردازد. اشاره شده است که تفسیر دارای دو معنای عام و خاص است. تفسیر در معنای عام عبارت از نظریه فهم است و این فهم هم طبیعت و جهان را شامل میشود و هم کششهای انسانی را در برمیگیرد. چشمانداز مذکور به این دیدگاه میانجامد که فهم موضوع همواره به کمک یک نظریه صورت میگیرد. به این تعبیر که ما به موجب یک دیدگاه یا لااقل در یک چشمانداز ویژه با موضوع شناخت مواجه میشویم. در دانش حقوق فهم قانون به این معنا است که کدام دلیل قانونگذار رابه وضع قاعده برانگیخته است. در اینجا است که به واژه عقلانیت میرسیم. منطق معرفت طبیعت، عبارت از فهم علت است و در حقوق عبارت از فهم دلیل است. در نتیجه در حقوق تعریف تفسیر عبارت میشود از فهم عقلانیت قانونی یا متن. اما عقلانیت شأنی تاریخی دارد که در این نوشتار به دو دوره باستان و مدرن تقسیم شده است. در دوره باستان عقلانیت انسان بخشی از عقلانیت کل یا جهان است و بنابراین خویشتن را به این عقلانیت کلی متصف میکند. به عکس در مدرنیته این عقلانیت کلی فرو میپاشد و جایگاه علوم انسانی بیشتر در وضعیتی تجربی و فرضی قرار میگیرد. این دو نگرش دو گونه رهیافت و در نتیجه دو گونه تفسیر به همراه میآورد که در این و جیزه به برخی وجوه آن اشاره شده است.