آنچه از زمان ظهور تفکرات علمی و جدید در خصوص جرم و پیشگیری از آن مطرح شده تا چند دهه قبل، بر محور مرتکب -اغلب مرتکبین مذکر- و شرایط و اوضاع و احوال محیط بر زندگی آنها در ابعاد مختلف اعم از فردی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و غیره می چرخید تا مشخص گردد یک "شخصیت مجرمانه" چگونه شکل می گیرد و به چه طریقی می توان آن را مهار یا درمان کرد. بر این اساس، سنگ بنای سیاست جنایی را چه در بعد کیفری و چه در بعد غیر کیفری، مرتکب تشکیل می داد تا از طریق ارعاب یا اصلاح وی یا تغییر و بهبود محیط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و غیره -که او در آنها پرورش یافته و مرتکب جرم شده بود- هدف پیشگیری حاصل شود. اما از چند دهه قبل رهیافت دیگری، سیاست جنایی در بعد پیشگیری از جرم را تحت تأثیر قرار داده که محور اصلی آن توجه و تکیه بر بزه دیده و به عبارت دقیق تر آماج و هدف جرم می باشد.